Noah
Noah

Noah

آن قوم بی هویت





تندیس  پورسینا رو درست کردن گذاشتن تو آنکارای ترکیه

زیرش نوشتن حکیم بزرگ ترک ابن سینا!!!!!!!!!!


این قوم بی هویت و بی همه چیز ترک دارن تاریخ و هویت 

ما رو می دزدن. اون قبیلشون (آذربایجان) چوگان مارو زد

به اسم خودش. این قبیلشون (ترکیه) هم داره پورسینا رو میدزده.


بس که ملت ایران با غیرتن....



+ کشور آذربایجان کلا جعلیه. آذربایجان یا درست ترش 

آذرآبادگان (یعنی سرزمین نگاهبانان آتش) بخشی از ایرانه.


+ پورسینا (به عربی ابن سینا) در بخارا به دنیا آمد، در شهرهای

گرگان، اصفهان و شیراز زندگی کرد و در همدان در گذشت، از 100

کیلومتری ترکستان (مناطق اقوام مهاجر ترک زبان) هم رد نشد.




به تو ایمان دارم ...!

اما در شگفتم که چرا ...

هر چه این دایره 

از خانه تو دورتر است ،

"آدمیت" به تو 

نزدیکتر است...




+ خودشونم فهمیدن نتیجه ی آیین تازی چی شده.


Against the odds 1

 



با صدای آروم باش ..آروم باش کم کم چشمام باز شد.

 ساعت کنار تختو نگاه کردم، ده و نیم صبح بود.

 کنجکاوی اینکه چه خبره خیلی زود هوشیارم کرد. 

صدا گنگ بود ولی قطعا صدای مادرم بود.

 اما به کی می گفت آروم باش؟

 

یه چیزی تنم کردم .. در اتاقو باز کردم، 

از راهرو گذشتم و سمت چپ ، 


انتهای هال یه کارتن بود. رفتم جلو . 

یه گربه ی قهوه ای روشن خزیده بود گوشه ی جعبه.. 

با اینکه حال نداشت تقلا کرده بود بره و

 مادرم به سختی گرفته بود و گذاشته بودش تو جعبه..


من: اینو از کجا آوردی؟

مادر: تو خیابون ، داشت کشون کشون خودشو می برد اون طرف....

من: چشه ؟

مادر: صاحب مغازه می گفت انگار زدنش

من: کی زدتش؟ کی گربه رو میزنه؟

مادر: نمی دونم، دیدمش ، پاهاش کار نمیکنه، خودشو میکشه

به صاحب مغازه گفتم شما می تونید اینو بزارید این کنار بهش برسید؟

گفت نه. منم دیدم چاره ای نیست، آوردمش. نمیشد ولش کرد.

من: چجوری آوردیش اینو؟

مادر: گذاشتمش تویه پلاستیک

 

گربه ماده ی بالغ بود. چشمای درشت عسلی

 دهنش خونی بود.

روی دست و پاهاش جای زخم سطحی.

معلوم بود تصادف کرده.. خیلی بیحال بود. درد داشت

 نازش کردیم. بهش آب دادیم.

اما هرچی سعی کردیم بهش غذا بدیم نخورد.

بعد از ظهر من مادر گذاشتیمش تو یه سبد در بسته.

بردیمش کلینک دامپزشکی

 

من : سلام آقای دکتر.. خسته نباشد

دکتر : ممنون

من : ما این حیوونو تو خیابون پیدا کردیم.. انگار تصادف کرده

دکتر : بیاردش اون طرف تا معاینش کنم

سبد حیوونو گذاشتم رو میز فلزی دکتر.

از تو سبد درش آوردم. دکتر دستکش دستش کرد

شروع کرد به معاینه کردن.. صورتش .. فکش..

شکمش.. دنده ها...

دکتر : چیزی خورده؟

مادر: نه فقط آب ، هرکاری کردیم غذا نخورد

دکتر: خونریزی داخلی هم داره

من : هیج جاش نشکسته ؟

دکتر: نه ولی به ستون فقراتش ضربه وارد شه

واسه همین نمیتونه راه بره.

من: خوب میشه؟ میتونه دوباره راه بره

دکتر: معلوم نیست. باید ازش عکس گرفته شه

من: کجا ببریم عکس بگیرن؟

دکتر: فقط یه دستگاه عکس داخلی حیوانات هست

اونم تو دانشگاه تهرانه

من : زنده می مونه؟

دکتر: اگه غذا نخوره میمیره

من: دکتر چه کار کنیم؟

دکتر: هر چی می نویسم بدین بهش ، سعی کنید بهش

غذا بدید ، تا پسفردا نخورد، بیارید یه

 

گربه رو گذاشتم تو سبد

دکتر نسخه رو نوشت ،یه غذای گربه خریدم

اولین داروخانه داروهاشو نداشت

خیابون بعدی... داروخانه ی بعدی...

داروهاشو گرفتم... ویتامین، آنتی بیوتیک ....

یه آژانس گرفتیم و رفتیم خونه ....



ادامه دارد.....


Lonliness

بعضی از آدم ها فکر می کنند همه ی ما تنهاییم. تک تک ما، جدا از اینکه چقدر خانواده و دوست و آشنا


 داشته باشیم و چقدر بهمون نزدیک باشند. حتا اگر مدامکنارمون آدم باشه و به روزمره گی و کار و 


معاشرت بگذره  اما هیچ کدوم از این آدمای اطراف درکی از ما نداشته باشند... ما تنهاییم.



 تنهایی  متاع درد آور ولی گرون قیمتیه. تلخه و گرونه



بعضی ها از بعضی دیگر تنها ترند و بعضی ها به قیمت با دیگران بودن و گذروندن وقت، 


 تنهایی رو  حراج می کنند. زور می زنند که نشون بدن از زندگی لذت می  برند.




تقریبا همه ما مشتاقیم تو مسیر زندگی کسیو پیدا کنیم که مارو میفهمه یا حداقل درکش از واقعیت ما 


در حد قابل قبولیه.اما بدبخت اونایین  که از قاعده مستثنانکسایی که نمی گردن چون می دونن


  کسی پیدا نمی شه که درکشون کنه. این دسته از ما آدما واقعا تنهان

unit 731

در جنگ جهانی دوم شاهد پروژه های تسلیحاتی بسیاری بودیم ولی واحد 731 ژاپن از سری ترین و مرموزترین پروژه های جنگ جهانی دوم است که به فرمان امپراتور ژاپن جهت گسترش سلاح های شیمیایی در نقاط اشغالی چین دایر شد.

در واحد 731 پروژه ای خاص با نام رمز ماروتا کلید خورد که از انسان برای آزمایش استفاده میشد. افراد مورد نیاز برای آزمایش از اطراف آزمایشگاه جمع آوری می شدند و برای مخفی نگه داشتن این موضوع از حکام محلی آن واحد را کارخانه چوب معرفی میکردند.

افراد مورد آزمایش را معمولا جنایتکاران ، راهزنان دستگیر شده ، پارتیزان های ضد ژاپن ، زندانیان سیاسی و همچنین مردم عادی که حتی کودکان ، زنان باردار و کهنسالان هم جزشان بودند شامل می شدند.

اسرای جنگی بدون هیچ گونه بیهوشی به صورت زنده مورد کالبد شکافی قرار میگرفتند. کالبد شکافی زندانیان پس از آلوده کردن آنان با بیماریهای مختلف انجام می شد.

دانشمندان عمل جراحی را به صورت زنده انجام می دادند چون از این بیم داشتند که اگر روی یک مرده یا فردی بیهوش عمل را انجام دهند روی تنیجه که به منظور بررسی اندام و اجزای بدن قربانی بعد از آلوده شدن توسط بیماری انجام می دادند تا اثراتی که برجای گذاشته شده است را مشاهده کنند تاثیر بگذارد. این قربانیان حتی شامل کودکان و نوزادان می شد.

زندانیانی که قطع عضو شده بودند به منظور مطالعه روی کم خونی استفاده می شدند. گاهی اوقات نیز اندامی که قطع کرده بودند در جهت مخالف بدن پیوند میزدند یا اینکه منجمد میکردند تا بعد از مدتی با گرم کردن اثرات حاصل از بیماری قانقاریا درمان نشده را مطالعه کنند.

در بعضی از آزمایشات معده قربانی برداشته می شد و مری را مستقیم به روده وصل می کردند یا کاهی قسمتی از مغز ، ریه ، کبد قربانیان را بر می داشتند.

در سال 2007 یکی از جراحان unit 731 مطلبی را عنوان کرد : من در اولین باری که زنده شکافی میکردم بسیار نگران بودم برای بار دوم نسبت به بار اول بسیار راحتر بودم برای بار سوم من مایل به انجام این کار بودم.

به عده ای از بیماران واکسن های بیماری های مقاربتی نظیر سوزاک و سفلیس تزریق می شد سپس قربانیان را مجبور به آمیزش میکردند و پس از پیشرفت بیماری مورد مطالعه قرار میگرفتند.

کک طاعون ، لباس آلوده و منابع آلوده به وبا ، سیاه زخم و طاعون توسط بمب های روکش دار روی اهداف مورد نظر رها می کردند. طی همین عمل در حدود 400.000 چینی کشته شدند. بیماری تولارمی نیز به طور وسیع روی چینی ها مورد آزمایش قرار گرفت.

در بعضی از آزمایش ها نارنجک های آلوده را در فواصل و موقعیت های مختلف به سوی زندانیان که در منطقه ای به دکل های چوبی بسته شده بودند می انداختند بعد از این زندانیان را مورد آزمایش های ویژه ای قرار می دادند تا صدمات وارد شده را اطلاع پیدا کنند. گاهی اوقات برای تست قدرت Flame throwers ، مواد منفجره از انسان زنده استفاده می کردند.

در آزمایش های دیگر قربانیان از آب و غذا محروم بودند تا متوسط بازه زمانی زنده ماندن انسان بدون آب و غذا را در شرایط مختلف به دست بیاورند. قربانیان را داخل فضایی با فشار بسیار بالا با درجات مختلف دمایی قرار می دادند تا میزان فشار و دما بر انسان را اندازه گیری کنند.

آزمایشی دیگر این بود که یکی از زندانیان را داخل دستگاه سانتریفیوژ می گذاشتند تا بدین صورت فشار وارده بر انسان در اثر چرخش شدید را اندازه گیری کنند در آخر به دلیل فشار بیش از حد فرد متلاشی میشد یا اینکه خون حیوانات مختلف به قربانیان تزریق می شد تا ببینند خون کدام حیوان با انسان همخوانی دارد.

با تهاجم شوروی به Manchukuo و Mengjiang در اوت 1945 اعضا و کارکنان 731 کار خود را با عجله رها کردند و با خانوادهایشان به ژاپن گریختند.

بعد از تسلیم ژاپن در سال 1945 داگلاس مک آرتور فرمانده عالی نیروهای متفقین به صورت کاملا محرمانه به تمامی پزشکان و دانشمندان unit731 اعطای مصنوعیت کرد .

ایالات متحده بر این باور بود که پژوهش های انجام شده توسط ژاپنی ها بسیار با ارزش هستند برای همین نمی خواستند کشورهای دیگر به ویژه شوروی اطلاعاتی از این سلاح ها بدست بیاورد.

امروزه کشور چین یکی از ساختمان های باقیمانده این پروژه را تبدیل به موزه کرده است.