ﺍﺯ ﺣﻤﻖ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻧﺪ
ﺧﺮ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﺮﯼ
ﮐﻔﺮ ﭼﻮ ﻣﻨﯽ ﮔﺰﺍﻑ ﻭﺁﺳﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ
ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ
پ: بو علی سینا
چیزی درست چیزی غلط چیزی متفاوت
آیا تاکنون حس کرده ای می خواهی اینگونه با من سخن بگویی؟
سعی می کنم با نگاه تو ببینم
اما هر روز چیزی تغییر می کند
و هر سوالی سخت و سخت و سخت و سخت
هر روز گذشته را پشت در می گذارم
ولی قدغن های دیروز
هر روز می آیند و می آیند و می آیند و می آیند
این همه صدا درون سرم
می کوبد و می کوبد و تکرار می کند
"مشغول فراموش کردن دیروز بودی
مشغول هدر دادن امروز هستی
شاید روزی برسد که دیگر اینجا نباشی...
چیزی زنده چیزی درست چیزی متفاوت
آیا تا کنون حس کرده ای می خواهی اینگونه با من سخن بگویی؟
پ: "