Noah
Noah

Noah



به تو ایمان دارم ...!

اما در شگفتم که چرا ...

هر چه این دایره 

از خانه تو دورتر است ،

"آدمیت" به تو 

نزدیکتر است...




+ خودشونم فهمیدن نتیجه ی آیین تازی چی شده.


Against the odds 1

 



با صدای آروم باش ..آروم باش کم کم چشمام باز شد.

 ساعت کنار تختو نگاه کردم، ده و نیم صبح بود.

 کنجکاوی اینکه چه خبره خیلی زود هوشیارم کرد. 

صدا گنگ بود ولی قطعا صدای مادرم بود.

 اما به کی می گفت آروم باش؟

 

یه چیزی تنم کردم .. در اتاقو باز کردم، 

از راهرو گذشتم و سمت چپ ، 


انتهای هال یه کارتن بود. رفتم جلو . 

یه گربه ی قهوه ای روشن خزیده بود گوشه ی جعبه.. 

با اینکه حال نداشت تقلا کرده بود بره و

 مادرم به سختی گرفته بود و گذاشته بودش تو جعبه..


من: اینو از کجا آوردی؟

مادر: تو خیابون ، داشت کشون کشون خودشو می برد اون طرف....

من: چشه ؟

مادر: صاحب مغازه می گفت انگار زدنش

من: کی زدتش؟ کی گربه رو میزنه؟

مادر: نمی دونم، دیدمش ، پاهاش کار نمیکنه، خودشو میکشه

به صاحب مغازه گفتم شما می تونید اینو بزارید این کنار بهش برسید؟

گفت نه. منم دیدم چاره ای نیست، آوردمش. نمیشد ولش کرد.

من: چجوری آوردیش اینو؟

مادر: گذاشتمش تویه پلاستیک

 

گربه ماده ی بالغ بود. چشمای درشت عسلی

 دهنش خونی بود.

روی دست و پاهاش جای زخم سطحی.

معلوم بود تصادف کرده.. خیلی بیحال بود. درد داشت

 نازش کردیم. بهش آب دادیم.

اما هرچی سعی کردیم بهش غذا بدیم نخورد.

بعد از ظهر من مادر گذاشتیمش تو یه سبد در بسته.

بردیمش کلینک دامپزشکی

 

من : سلام آقای دکتر.. خسته نباشد

دکتر : ممنون

من : ما این حیوونو تو خیابون پیدا کردیم.. انگار تصادف کرده

دکتر : بیاردش اون طرف تا معاینش کنم

سبد حیوونو گذاشتم رو میز فلزی دکتر.

از تو سبد درش آوردم. دکتر دستکش دستش کرد

شروع کرد به معاینه کردن.. صورتش .. فکش..

شکمش.. دنده ها...

دکتر : چیزی خورده؟

مادر: نه فقط آب ، هرکاری کردیم غذا نخورد

دکتر: خونریزی داخلی هم داره

من : هیج جاش نشکسته ؟

دکتر: نه ولی به ستون فقراتش ضربه وارد شه

واسه همین نمیتونه راه بره.

من: خوب میشه؟ میتونه دوباره راه بره

دکتر: معلوم نیست. باید ازش عکس گرفته شه

من: کجا ببریم عکس بگیرن؟

دکتر: فقط یه دستگاه عکس داخلی حیوانات هست

اونم تو دانشگاه تهرانه

من : زنده می مونه؟

دکتر: اگه غذا نخوره میمیره

من: دکتر چه کار کنیم؟

دکتر: هر چی می نویسم بدین بهش ، سعی کنید بهش

غذا بدید ، تا پسفردا نخورد، بیارید یه

 

گربه رو گذاشتم تو سبد

دکتر نسخه رو نوشت ،یه غذای گربه خریدم

اولین داروخانه داروهاشو نداشت

خیابون بعدی... داروخانه ی بعدی...

داروهاشو گرفتم... ویتامین، آنتی بیوتیک ....

یه آژانس گرفتیم و رفتیم خونه ....



ادامه دارد.....


Lonliness

بعضی از آدم ها فکر می کنند همه ی ما تنهاییم. تک تک ما، جدا از اینکه چقدر خانواده و دوست و آشنا


 داشته باشیم و چقدر بهمون نزدیک باشند. حتا اگر مدامکنارمون آدم باشه و به روزمره گی و کار و 


معاشرت بگذره  اما هیچ کدوم از این آدمای اطراف درکی از ما نداشته باشند... ما تنهاییم.



 تنهایی  متاع درد آور ولی گرون قیمتیه. تلخه و گرونه



بعضی ها از بعضی دیگر تنها ترند و بعضی ها به قیمت با دیگران بودن و گذروندن وقت، 


 تنهایی رو  حراج می کنند. زور می زنند که نشون بدن از زندگی لذت می  برند.




تقریبا همه ما مشتاقیم تو مسیر زندگی کسیو پیدا کنیم که مارو میفهمه یا حداقل درکش از واقعیت ما 


در حد قابل قبولیه.اما بدبخت اونایین  که از قاعده مستثنانکسایی که نمی گردن چون می دونن


  کسی پیدا نمی شه که درکشون کنه. این دسته از ما آدما واقعا تنهان