تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی
و هنوز ...
سال هاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان٬ غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
در آسایشگاه روانی حوصله ی یک قاتل، یک مازوخیست (خود آزار ده)، یک سادیست ( دیگرآزارده)
یک سودومیست (آزارگرجنسی)، یک نکروفیلیاک (آزارگر جنسی جنازه) و یک
آرسنیست (آتش افروز)دورهم جمع شدند و پس از مدتی حوصله ی آن ها سر رفت.
سودومیست: حوصله ام سر رفته. بیایید یک گربه پیدا کنیم و به آن تجاوز کنیم
سادیست: بله، من هم حوصله ام سر رفته. بیایید یک گربه پیدا کنیم و به آن
تجاوز کنیم و بعد آن را شکنجه دهیم.
قاتل: گربه را تجاوز می کنیم و شکنجه می دهیم. بعد آن را می کشیم
نکروفیلیاک: بعد هم دوباره به جنازه اش تجاوز می کنیم
آرسنیست: موافقم. به گربه تجاوز می کنیم، بعد شکنجه اش می کنیم،
بعد می کشیمش، بعد به جنازه اش تجاوز می کنیم بعد هم آتشش می زنیم.
در این زمان همه ساکت شدند و به مازوخیست نگاه کردند و از او
پرسیدند نظر تو چیست؟
مازوخیست لحظه ای مکث کرد و گفت
.
.
.
میو
صدایی ابدی از ما ورای همه ی صداهای درون سرم ، خبر از تاریکی ابدی درونم می دهد
چاره ای برایم نمانده ، جز جمع کردن اندک توان تنم
زخم هایم باز است ... به من اجازه ی درک کردن داده اند
I take it as you're not coming back